طلع الصبح من وراء حجاب
شاعر : خواجوي کرماني
عجلو بالرحيل يا اصحاب | | طلع الصبح من وراء حجاب | بر سر راه ميکنند شتاب | | کوس رحلت زدند و منتظران | خاک ره را بخون ديده خضاب | | وقت کوچست و کرده مهجوران | مينمايند مه رخان ز نقاب | | نور شمعست يا فروغ جبين | کاروان رفت و خستگان در خواب | | ناقه بگذشت و تشنگان در بند | هست در گوش من خروش رباب | | من چنان بيخودم که بانگ جرس | از سرشکم فتاده بر سر آب | | جگرم تشنه و منازل دوست | دامن کوه پر عقيق مذاب | | کنم از خون دل بروز وداع | کي رفيق از طريق روي متاب | | هر دم از کوچگه ندا خيزد | باد بستند دوستان درياب | | بر نشستند همرهان برخيز | دل بريان و داغ هجر عذاب | | هيچ دانستهئي که دوزخ چيست | هر که سازد نهالي از سنجاب | | از مغيلان چگونه انديشد | تا برآيد ز تيره شب مهتاب | | بر فشان طرهاي مه محمل | مکن آتش که او نيارد تاب | | دل خواجو ز تاب هجر بسوخت | |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}